زندگی من ثنازندگی من ثنا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره

ثنا دلبند مامان و بابا ......

ثنا در شب یلدا

سلام به قشنگترینم.  یلدا هم گذشت و اصلا به من و بابایی خوش نگذشت......... حالا میگم چرا...................... پنجشنبه شب ب همراه بابابزرگ اینا شام رفتیم بیرون و قرار شد بعد از اون بیایم خونه ما تا دور هم جمع بشیم........شامو تو یه رستوران با صفا خوردیم........ وقتی که داشتیم برمی گشتیم فقط دوست داشتی راه بری و بابایی هم پشت سرت مراقبت بود و منم داشتم آروم آروم با مامان بزرگ میومدم .........یه دفه دیدم صدای جیغت اومد اول ترسیدم ولی با خودم گفتم حتما بابا داره میذارتت تو ماشین برای همین داری گریه میکنی...... نزدیکتر ک شدم دیدم بابایی عصبانی ایستاده و ثنا هم داره یه بند جیغ میزنه ........قلبم ریخت گفتم چی شده و بدو اومدم پیشت .....د...
2 دی 1391

یلدا مبارک

  سلام به عمرم امروز آخرین روز پاییز و باید با پاییز رنگی رنگی خداحافظی کنیم. دختر قشنگم ......شیرین عسلم ....قند و نباتم ...... دومین یلدای عمرتو بهت تبریک میگم مامانی انشالله همه روزات یلدایی باشه عشقم...و عمرتم به درازی شب یلدا به دوستای گلمم بلدا رو تبریک میگم و ارزو میکنم بهترین شب زندگیشون باشه یلدا مبارک ...
30 آذر 1391

جمعه 24 آذر

سلام به نفسم  جمعه صبح بعد از اینکه از خواب بلند شدیم زود صبحانه مون رو خوردیم و برای رفتن به خرید آماده شدیم و همراه ثنا جون رفتیم ......... هوا حسابی ابری بود و هر ان امکان داشت که بارون یا برف بیاد برای همین بابایی اصرار داشت که زود بریم تا زودم برگردیم ......... اما چیزی که دلخواهم بود پیدا نشد و مجبور شدیم برگردیم و من حسابی پکر شدم.... برگشتنی هم برف اومد و ما تندی اومدیم خونه.....فقط برای اینکه خرید بهم بچسبه برای ثنا بانو یه خرید کوچولو کردم...... براش کارتهای بَن بٍن بُن خریدم. قبل از رقتن.خونه مامان بزرگ مامان قربون قدت آماده ایستاده بودی تا بابایی ماشینو بیاره تا رسیدیم خونه کارتاتو می خو...
27 آذر 1391

این روزهای ثنا جونم + لغت نامه 4

سلام به قشنگترینم دختر نازم هر چقدر از شیرین زبونیهات بگم کم گفتم ...... این روزا واقعا احساس می کنیم که بزرگ شدی و حسابی شیطون. الهی فدات بشم کافیه ما یه کلمه ای رو چندبار تکرار کنیم شما طوطی وار میگی البته یکم دست و پا شکسته.......اما نمی دونی با همین کارات من و بابایی رو به عرش میبری نازنینم عاشق توپ بازی هستی توی خونه ١٠ تا توپ داری ولی تو خیابونم اگه توپ ببینی دیگه ول نمیکنی و اون توپو می خوای انقدر قشنگ نانای میکنی که می خوایم بخوریمت تا صدای مداحی هم میشنوی شروع میکنی با دو دست سینه زدن میگیم ثنا گوشواره هات کو؟ فورا  دستتو میزاری روی گوشات و نشون میدی عزیزم . الهی من دورت بگردم عروسک میگم ثنا جونم چشمک بزن &nbs...
25 آذر 1391

ماجرای دیشب

سلام به عزیزترینم دیشب ساعت 11 بود که بعد گذروندن یه روز پر جنب و جوش و نخوابیدن حتی 5 دقیقه بلاخره تسلیم شدی و خوابت برد  . دو سه روزه که مامان بزرگ اینا رفتن تو همش بهونه اونا رو میگیری عزیزم ....بمیرم برات دخترکم که انقدر با محبتی شما..... خلاصه منم با ذوق فراوان سری به وبلاگ و دوستانت زدم هر چند هنوز نتم کاملا درست نشده و گاهی اوقات بازی در میاره ....... حدود ساعت 12.5 منم اومدم پیشت تا بخوابم یه دفعه دیدم جیغت رفت هوا همین طور گریه میکردی ........هر چی هی میگفتم ثنا جونم چی شده؟؟؟؟... دختر نازم کجات درد میکنه جواب نمیدادی و فقط گریه میکردی و اصلا هم شیر نمی خوردی .......گاهی هم بین گریه هات میگفتی داااااغ و من میترسیدم .....
22 آذر 1391
1