زندگی من ثنازندگی من ثنا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره

ثنا دلبند مامان و بابا ......

شیرین زبونم

1392/3/26 15:50
نویسنده : نازنین
895 بازدید
اشتراک گذاری

سلام ب ماهکم

عزیز دلم قربون اون زبون کوچولوت که نمی دونم چرا از وقتی اومدیم خونه جدید کارا و حرفات خیلی جدید و جالب شدن.....یه جورایی انگار بزرگ شدی خیلی از قبل بیشتر .....شایدم به خاطر اینکه اینجا دوستای بیشتری داری و باهاشون بازی میکنی ....اطرافیان که اینجور به من میگن....

به هر حال نفسم خیلی از این موضوع خوشحالم به خاطر اینکه احساس میکنم یک قدم جلو رفتی .... حتی وقتی بابایی از سر کار میاد و شما براش شیرین زبونی میکنی تعجبو تو چشماش میبینم بعدشم یه موج عشق به دلبندمون.......

دخمل نازم اگه بخوام تموم شیرین زبونیاتو که برای مامان میکنی بنویسم یه طومار میشه ولی مامان وقتی حتی یه کلمشو میگی دوست داره هزار بار بازم بشنوه و کیف کنه .......

چند روز پیشا داشتیم با هم صبحانه میخوردیم برات چایی ریختم بهتم گفتم ثنا جان داغه ها نخوری مامان توهم گفتی باشه نمی دونم چی شد که حواسم بهت نبود توام خوردیش و سوختی ...بعدش به من میگی : مامان جایی اوف گُن (چایی فوت کن ) عزیز دلم می خواااااااستم بخورمت انقدر قشنگ حرف زدی

از زبون ثنا جونم

بابااوژُگ (بابابزرگ) مامان اوزُگ (مامان بزرگ)

بِقَص (برقص)              موجه (مورچه)

دِشته (زِشته)             دوگ (دوغ)

عَهس (عکس)               مَتا (مهتا) اسم دوستت

کونه (خونه) وقتی میبرمت پارک خسته که میشی میگی : مامان بِییم کونه

اِندونه (هندونه) میوه مورد علاقته عشق مامان

اِیار (خیار)

وقتی که بهت خوراکی میدم تا بخوری تا از اون خوراکی به بابا هم ندم از گلوت پایین نمیره و میگی : مامان به به بابا بده باشه ؟ .....بابایی هم که دیگه رو ابراست از ذوقش ....نیشخند

دیشب با بابایی سرگرم بودی منم رفتم توی اتاق تا لباسارو مرتب کنم یه دفه شنیدم به بابایی میگی : مامان گُجاست؟ .......الهی به فدای تو مادربغل

وقتی چیزی میخوای مثلا آب میگی : مامان آب بده بدو ....و اگه من تأخیر داشته باشم میگی : مـــــــــامان بدو دیجه (بدو دیگه )

عروسکم بهت بگم که توی این مدت یک قدم اساسی دیگه برای بزرگ شدنت انجام دادی اینه که از پوشک گرفتمت و حالا دیگه داری ج ی ش تو میگی و ما از این موضوع خیلی خوشحالیم ........البته با تلاش تقریبا یک ماهه شبانه روزی مامان .... ولی خوب به خیر و خوشی خداروشکر تموم شداوه

چند تا عکس

نوش جان عشقم

 

خواب عصرونه خوشخواب مامان بعد یه حموم حسابی

جیگر مامان در حال خوردن نوشمک

این عکس روز قبل از تولدته عسلم مثلا میخواستی بادکنک باد کنی ......

تو میتونی دخترم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مریم (مامان ثناجون)
26 خرداد 92 16:12
قربون اون شیرین زبونیات عزیز خاله
نوش جونت؛ ثنا جون منم هندوانه خیلی دوست داره...
هر چی غذا هست میگذاره دهن باباش
وقتی دیر به دیر میای دلم برات تنگ میشه




سلام خاله جون خدا نکنه
به چه تفاهمی با دوستم دارما
دخملا بابایین خاله جون چ میشه کرد
من شما و ثنا جونمو یه عالمه دوست میدارم خاله جون
پگاه مامان آرتین
26 خرداد 92 18:31
سلام به ثناومامان مهربونش.ماشالا خانوم شده وخیلی ناز.
مامانی سری به ما نمی زنی.ببوس گل نازو


سلام پگاه جون . ممنون مرسی خاله جون
چشم پگاه جون ببخش شما هم آرتین خوشگلرو ببوس
مامان ضحــــــــــا
27 خرداد 92 7:46
قربونه شيرين زبونيهات خالـــــــــــــــــــــــه جون
آفرين به ثنا جون عزيزم كه پوشكو كنار گذاشتي،هزار ماشاالله ديگه ثنا جونم خانووووووووووووووووووووووم شده
نازنين جون من چندماهه تلاش كردم ولي فايده اي نداشته.ضحايي تو اين مورد اصلآبا من همكاري نميكنه.خيلي خجالتيه،نميدونم چكار كنم

خدا نکنه خاله جوووووووونم
منون خاله مهربونم انشالله ضحا جونمم زودتر باهاتون همکاری کنه


مامان محدثه
1 تیر 92 13:20
قربونت برم خاله جون چقدر شیرین زبونی شما



خدا نکنه ممنونم خاله مهربون