مسافرت ثنا (ارومیه)
سلام به عشق مامان
تقریبا ٢ روزی هست که از مسافرت ارومیه خونه مامان بزرگ و شمال خونه خاله برگشتیم دیگه تا سرو سامونی دادم و وضع عادی شد تونستم امروز برسم به وبلاگ دخترک نازم.
اول از شیطونیایی که تو ارومیه کردی بگم . نصفه راهو تا برسیم خواب بودی بعدم که بیدار شدی همش اذیت میکردی از صندلی جلو به صندلی عقب یا اینکه گریه میکردی که می خوای پیش بابایی بشینی و مثلا رانندگی کنی
حالا مگه میشد قانعت کرد که اینکار خطرناکه خلاصه هر طور بود بابایی چندباری این کارو کرد تا آروم شدی. ظهر که رسیدیم خونه مامان بزرگ شلوغ بازیتو شروع کردی آخه چون خونه مامان بزرگ تقریبا ٢ برابر خونه خودمونه ذوق کرده بودی نمی دونستی کدوم طرف بری و برای خودت بچرخی همش دنبالت بودم که جاهای خطرناک نری. خانوم خانوما اینم بگم که متاسفانه عشق جاهای بلند هستی یعنی اگه ولت کنن ثنا یا بالای مبله یا گریه میکنه میگه منو بزارید روی اپن خلاصه هر جا بلندی باشه ثنا خانومم اونجاست. بعد از ظهر که شد عمه جون و دختر عمه گیتا که نه ماه ازت بزرگتر اومدن .............واویلااااا خونه رو گذاشته بودین روس سرتون خلاصه با هم حسابی دوست شده بودید
حدود 10 روزی خونه مامان بزرگ بودیم .خیلی خوش گذشت ............. مخصوصا به شما گل من.
ثنا خانوم . شهربازی (اون روز همش در حال گریه بودی نفسم)
اونجا چون سرمون خیلی شلوغ بود نتونستم ازت زیاد عکس بگیرم گل مامان.
بعد از اون اومدیم خونه و 2 روز بعد رفتیم شمال خونه خاله اونجا هم آب و هوا عالی بود با پسر خاله ماهان حسابی بازی کردی . چون ماهان سرماخورده بود شما هم ازش گرفتی و مریض شدی و الان هم بی حال خوابیدی مامانی.
الان 3 روز از 16 ماهگیت میگزره مامانی نتونستم خودمو زود برسونم .ببخش عزیزم . مبارک باشه عروسکم دیگه خانومی شدی برای خودت دیگه قشنگ منظورتو به من با اشاره میرسونی. چنر کلمه ای هم میتونی بگی. بهت میگم چشات کو ثنا؟ انگشتتو میزاری روی چشات میگی اینا یعنی ایناهاش. و........ انقدر ناز میرقصی که دوست دارم همین طور بشینمو حرکت دستاتو تماشا کنم خونه مامان بزرگ وقتی میرقصیدی همه فقط قربون صدقت میرفتن. الهی قربونت برم عسل مامان.