زندگی من ثنازندگی من ثنا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 29 روز سن داره

ثنا دلبند مامان و بابا ......

سال نو مبــــــــــــــــــــارک هستی من

سلام عزیزکم     سال نو مبااااااااااااااااااااارک  نازنینم دو عید از عیدهای عمرت گذشت ........ مبارک باشه سال جدید زندگیت از ته قلبم بهترین سال و برات آرزو دارم عشقم انشالله همیشه سالم و سرحال با لبی خندون ببینمت نازنینم  سال نو رو همسر عزیزم و همه دوستای گلمم تبریک میگم...... فردا به امید خدا میریم سفر و تا بعد سیزده بدر نیستم و دلم برای دوستامون خیلی تنگ میشه انشالله همگی سالی خوب و پر برکت همراه با موفقیت داشته باشند انشالله   ...
30 اسفند 1391

ماجراهای آخرین روزهای سال

سلام ب نازدونه مامان عزیز دلم سال ٩١ هم تموم شد و ب امید خدا ٢ روز دیگه سال تحویل میشه .....نمی دونم مامانی توی این مدت تونستم مادر خوبی برات باشم یا نه......اگه نه خودت به حرمت عشقی ک بینمونه ببخش گلکم ثنای نازم فقط اینو بدون ک توی این دوسالی ک پیش من و بابایی هستی و ما همراه تو سال جدید و آغاز میکنیم بهترین سالها برای ما بوده و با بودنت زندگی بهشتی رو تجربه کردیم نازنینم بازم می خوام از برکت وجودت بگم از شیطونیات ثنا جونم شما ی هاپو داری ک تقریبا هر جا میری با خودت میبری و خیلی دوسش داری ...این عروسکت وقتی فشارش میدی میگه: I LOVE YOU ......چند روزی هست ک وقتی فشارش میدی جلوتر از اون خودت میگی : ای لو یو ...
29 اسفند 1391

لَلـــــــــــــــــــــام (ســــــــلام)

لَلام (سلام) ب عزیزتر از جونم ثنای عزیزم عزیزم دو سه روزی هست ک کار خیلی جالبی بدون کمک کسی یاد گرفتی و اون هم سلام کردنه به زبون خودت لَــــــــــــــــــلام . درست از روز ٢٤/١٢/٩١ بود ک وقتی دایی ها و مامان بزرگ و بابایزرگ اومدن خونمون با خوشحالی رفتی به استقبالشون و بلند میگفتی : لــــــایلا لَلام (یالا سلام) و یکی یکی بهشن دست میدادی قربون دخمل با ادب و مهمون نوازم بشم من  شیرین من جدیدا به روز نمیکشه ک ارت کارای جدید سر میزنه و من واقع حیرت زدم   کلماتو با لحنی میگی دوست داریم تورو بخوریم جوجو   امروز نشسته بودم و با بابایی داشتیم صحبت میکردی...
27 اسفند 1391

از بهترین ماه های سال

سلام ب فرشته مامان دخترکم این روزا سخت مشغولم ..... و پر از ذوق و شادی.... شوق و ذوقی ک حتی وقتی یک دقیقه هم میشینم بهش فکر میکنم و خدا رو به خاطرش شاکرم ...کاش زودتر بزرگ بشی دخترکم تا با هم این ماه زیبا رو جشن بگیریم و شادیمونو با هم قسمت کنیم برات میگم ک توی این ماه تولد بهترین هدیه خدا ب منه .....آره عزیزکم .....توی این ماه ما تولد بابا محمدو جشن میگیریم و من برای اون روز ثانیه شماری میکنم....درست یک روز مونده ب سال تحویل تولد عزیزترینمه و من واقعا خوشحالم ک امسال دومین سالیه ک میتونم همراه شاپرکم برای همسر مهربون و فداکارم یه جشن کوچک و هدیه ای ناقابل بگیریم ثنا جونم این روزا حالت بهتر شده و دیگه ا...
22 اسفند 1391

اولین نقاشی ثنا

سلام ب عسلم دخترکم ای یه هفته واقعا برات هفته سختی بود همش مریضی و بی حال .... چند روز پیش بردمت دکتر ک گفت آلرژی و زود خوب میشه اما ٥ روز گذشت و حالت خوب نشد .....شبا اصلا نمی تونی بخوابی و همش از خوب میپری الهی بمیرم مامانی دیشب همین طور ک داشتم پوشکتو عوض میکردم متوجه شدم چشمات بیش از حد کوچیک شده و کنارشون قی بسته اول با دستمال پاکشون کردم ولی بعد ٥ دقیقه بازم همون طور شد وقتی به بابا نشون دادم بهم گفت ک فردا بازم حتما ببرمت دکتر .... خلاصه صبح ک بیدار شدیم دیدم دو تا پلکات چسبیده ب هم و چشمات باز نمیشن .....خیلی ترسیدم آخه تاحالا این طوری نشده بودی فوری آمادت کردم و بردمت این دفه پیش دکتر خودت توی مطب وقتی کوچولوهای ...
15 اسفند 1391

21 ماهگی ثنا عسلی

  سلام ب زرزری مامان عزیزترینم 21 ماه زندگیتم بهت تبریک میگم گل مامان چقدر این روزها برای من مادر زود میگذره انگار همین دیروز بود ک 20 ماهگیتو جشن گرفتیم اما درست یک ماه از اون روز خوب میگذره و نفسم 21 ماهه شده.....الهی 200 ساله بشی مادری دختر خوبم توی این ماه کارهای جدیدی یاد گرفتی که خیلی برام شیرینه ...در حین مظلومیتت خیلی هم کل شق و شیطونی... جدیدا یاد گرفتی هر چی رو ک می خوای می گی بِد (بده ) و اگه بهت ندم خیلی سریع بازم میگی بـــــــــــــــــــــــِدِ هر چیزی رو ک دوست داشته باشی رو مال خودت می دونی ......مثلا  کیف پول بابایی و برمی داری وقتی بابا میگه بدش من میگی نه مـــــــ...
10 اسفند 1391
1