21 ماهگی ثنا عسلی
سلام ب زرزری مامان
عزیزترینم 21 ماه زندگیتم بهت تبریک میگم
گل مامان چقدر این روزها برای من مادر زود میگذره انگار همین دیروز بود ک 20 ماهگیتو جشن گرفتیم اما درست یک ماه از اون روز خوب میگذره و
نفسم 21 ماهه شده.....الهی 200 ساله بشی مادری
دختر خوبم توی این ماه کارهای جدیدی یاد گرفتی که خیلی برام شیرینه ...در حین مظلومیتت خیلی هم کل شق و شیطونی...
جدیدا یاد گرفتی هر چی رو ک می خوای می گی بِد (بده ) و اگه بهت ندم خیلی سریع بازم میگی بـــــــــــــــــــــــِدِ
هر چیزی رو ک دوست داشته باشی رو مال خودت می دونی ......مثلا کیف پول بابایی و برمی داری وقتی بابا میگه بدش من میگی نه مــــــــَنِ (مال منه)
هنوزم گاهی اوقات مامان و بابا رو عوض میگی و به بابا میگی مامان و به مامان میگی بابا.....
با اینکه هر موقع اشتباه میکنی من فورا بهت درستشو میگم ولی این قضیه همچنان ادامه دارد...
جدیدا غروب ک میشه و نزدیک ساعت اومدن باباییه بی قرار میشی و دائما میری دم در و برمیگردی و وقتی میبینی خبری نیست گوشی رو میاری و میگی بابا (یعنی زنگ بزن بابا تا باهاش صحبت کنم)
یه چیز دیگه ک خیلی مارو حرص میده اینه ک به نزدیک نشستن من و بابا حساسی وقتی ما کنار هم میشینیم شما هم حتما باید بین ما برای خودت جا باز کنی
دختر نازم بن بن بن 1 رو تقریبا با تلاشای مامان داری تموم میکنی البته این چند روز چون سرم ب خونه تکونی خیلی گرم بود فرصت نکردم باهات کار کنم وگرنه تا الان تمومش کرده بودی.......
الانم دو روزی میشه مریضی و اصلا حال نداری امروز بردیمت دکتر و خانوم دکی گفت ک آلرژی و سرما خوردگی رو با هم گرفتی .....آخ ک وقتی ب چشمای نیمه باز از مریضیت نگاه میکنم دلم ریش میشه عروسک و صدبار دعا میکنم تا عمر داری مریضیات بیاد ب مامان انشالله زود زود خوب بشی عشقم.