اولین نقاشی ثنا
سلام ب عسلم
دخترکم ای یه هفته واقعا برات هفته سختی بود همش مریضی و بی حال .... چند روز پیش بردمت دکتر ک گفت آلرژی و زود خوب میشه اما ٥ روز گذشت و حالت خوب نشد .....شبا اصلا نمی تونی بخوابی و همش از خوب میپری
الهی بمیرم مامانی دیشب همین طور ک داشتم پوشکتو عوض میکردم متوجه شدم چشمات بیش از حد کوچیک شده و کنارشون قی بسته اول با دستمال پاکشون کردم ولی بعد ٥ دقیقه بازم همون طور شد وقتی به بابا نشون دادم بهم گفت ک فردا بازم حتما ببرمت دکتر ....
خلاصه صبح ک بیدار شدیم دیدم دو تا پلکات چسبیده ب هم و چشمات باز نمیشن .....خیلی ترسیدم آخه تاحالا این طوری نشده بودیفوری آمادت کردم و بردمت این دفه پیش دکتر خودت
توی مطب وقتی کوچولوهای همسن خودتو دیدی یکم سرحال شدی و باهاشون بازی میکردی ....
همش میرفتی سمت در منم چند باری اومدم بغلت کردم و نشوندم پیش خودم اما بازم رفتی همش استرس داشتم ی وقت کسی نیاد در بهت بخوره .....
بلاخره هم از اونچه میترسیدم سرم اومد ...ی آقایی درو باز کرد و در محکم خورد بهت افتادی زمین ....بدو اومدم بغلت کردم اون آقا کلی عذر خواهی کرد دلم می خواست سرش جیغ بکشمولی چیزی بهش نگفتم و تا تونستم تو دلم بهش بد و بیراه گفتم دلم کباب شد حالا دیگه گریت بند نمیومد .....
وقتی دیدم این طوریه و تا نوبتمون خیلی مونده بردمت بیرون و برات ب قول خودت بَه بَه خریدم تا اروم شدی بعدم برای اینکه خوشحالت کنم رفتیم برات یه دفتر نقاشی و مداد شمعی برات خریدم با ی کتاب رنگ آمیزی از دیدنشون انقدر ذوق کردی ک گریت یادت رفت
بعدم رفتیم پیش آقای دکتر اونم برام توضیح داد ک جای نگرانی نیست و عفونت بینیت سرایت کرده به چشمات .....عــــــــــزیزم بمیرم دخترکم زود خوب شو مامان طاقت دیدن مریضیتو نداره
اولین نقاشی شاپرکم
در حال رنگ آمیزی
از همه بیشتر رنگ آبی رو دوست داری چون زیاد میگرفتی دستت
الهی بمیرم مامانی توی این چند روز حسابی لاغر شدی و زیر چشمای خوشگلت گود رفته
راستی سی دی وبلاگتم رسید انقدر این روزا ناراحتم اصلا حس هیچی نیست ولی خودت کلی باهاش کیف مبکنی
و این پاسخ تمام عاشقانه هایم بود
من نباشم تا تو باشی
مثل نبودن هوا چه سخت است زندگی بی تو