گردش و تفریح
سلام ساق طلایی مامان
پنجشنبه بعد از ظهر من و شما و بابایی رفتیم خونه مامان بزرگ .......کلی بهت خوش گذشت چون پیش دایی علیرضا و دایی حمیدرضا بودی آخه خیلی بهشون علاقه داری گلم......اونا هم عاااااااااااشقتن.
هر جا مامان بزرگ میرفت شما هم همونجا بودی چند باری هم نزدیک بود کارای خطرناک بکنی همش میرفتی سمت گاز و میخواستی به شعله هاش دست بزنی وقتی هم که بغلت میکردم و نمیزاشتم بری با من دعوا میکردی
جمعه به اتفاق همگی تشریف بردی پارک جایی که خیلی دوست داری فدات بشم......حسابی بازی کردی با چند تا نی هم دوست شده بودی و هر جا میرفتن دنبالشون میرفتی
خلاصه همش در گردش دور تا دور پارک قدم رو میرفتی.....بعد دوسه ساعت من و بابایی نا نداشتیم چون همش دنبال شما بودیم که مواظبت باشیم (بیشتر از من بابایی)
دیگه موقع رفتن انقدر خسته بودی خوابت گرفت و بعدم بارون اومد و ما سریع برگشتیم خونه
عکسا ادامه مطلب دوست جونا
قربونت برم من