زندگی من ثنازندگی من ثنا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره

ثنا دلبند مامان و بابا ......

ورودت به 17 ماهگی مبارکککککککککک نور چشمم

1391/7/9 11:18
نویسنده : نازنین
350 بازدید
اشتراک گذاری

امروز واردمنو عشقمماهگی شدی عروسکمparty

زبانکده محصلزبانکده محصلزبانکده محصل

مبارک باشه دخترکم ....انشالله ٢٧٠ سالگیت  زبانکده محصل

گل مامان نازدونه من نفسم عشقم عمرم.....عاشقتممممممممممممممممممممم هزار تا 

ناز مامان دیروز برای قد و وزن ١٧ ماهگیت بردمت دکتر. شکر خدا همه چیز خوب بود .

٨/٧/٩١

قد:٧٨        وزن:١٠٠/١٠         دور سر:٥/٤٤

و ماجرای مطب:

دیروز وقتی رسیدیم مطب آقای دکتر وقتی نی نی کوچولوهای مثل خودتو دیدی خوشحال شدی و یه لبخند به پهتای صورتت بهشون زدی  بردمت روی یه صندلی نشوندمت آخه یادم رفته بود کفشاتو بپوشونم حالا هی از روی صندلی می خواستی بیای پایین خلاصه با هزار زحمت سرگرمت  کردم تا نوبتمون شد.........درو که باز کردم رفتیم توی اتاق آقای دکتر دیگه متوجه شدی که جای خوبی نیومدی ..............حالا گریه نکن کی گریه کن.....دیگه گریت بند نمیومدزبانکده محصلمتاسفانه بابایی هم باهامون نبود . نمی دونستم چه جوری نگهت دارم تا معاینت تموم بشه. دکترت میگفت این دخمل شما هم لباسش بنفشه هم جیغاش بنفشه حالا تو اون هیر و ویر خندم گرفته بود چون لباست بنفش بود و واقعا جیغاتم فوق بنفش . واسه اسهال و بی اشتهایی تم گفتم شکر خدا مشکلی نبود و امروز بهتری و اشتهاتم بهتر شده.

این بود ماجرای دکتر رفتن نازگل مامان

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان صبا گلی
9 مهر 91 17:19
وقتی با این نگاه دخترانمان را بزرگ می کنیم که قدرت اداره یک زندگی، قدرت اداره یک خانواده، قدرت تلاش برای ادامه حیات،قدرت تلاش برای به دست آورد پول برای مرد هست برای مرد زندگی. وقتی با این نگاه دخترانمان را بزرگ می کنیم که بهترین شما کسی است که بهترین مرد را به دست می آورد مردی که تمام این قدرت ها را دارد نه کسی که خودش صاحب تمام این قدرت هاست. وقتی با این نگاه دخترانمان را بزرگ می کنیم که شکننده ترین شما لطیف ترین شماست وقتی با این نگاه دخترانمان را بزرگ می کنیم که لطیف ترین و ظریف ترین شما بهترین شماست نه محکم ترین و نه با صلابت ترین و نه نیرومندترین شما. وقتی با این نگاه دخترانمان را بزرگ می کنیم که بهترین شما زیباترین شماست وقتی با این نگاه دخترانمان را بزرگ می کنیم که بهترین شما محجوب ترین شماست وقتی با این نگاه دخترانمان را بزرگ می کنیم که با احساس ترین شما ضعیف ترین شماست وقتی با این نگاه دخترانما ن را بزرگ می کنیم که جسور ترین شما منفور ترین شماست وقتی با این نگاه دخترانمان را بزرگ می کنیم که زیبا ترین شما پر زرق و برگ ترین شماست وقتی با دخترانمان تمرین ایستادگی نمی کنیم وقتی با دخترانمان تمرین آزادگی و و شجاعت و جسور بودن نمی کنیم وقتی دخترانمان را از توانایی اداره یک زندگی به تنهایی می ترسانیم وقتی دخترانمان را از تنهایی میترسانیم وقتی دخترانمان را از جامعه گرگ صفت می ترسانیم وقتی دخترانمان را از جسور بودن می ترسانیم وقتی دخترانمیان را از دیده شدن می ترسانیم وقتی دخترانمان را از تک صدا شدن می ترسانیم وقتی دخترانمان را از شجاعت می ترسانیم وقتی به جای روبه رو کردن ان ها با واقعیات جامعه آن ها را از واقعیات دور می کنیم و خودمان ایستادگی می کنیم دختران ما هرگز مانند پسران و مردان ما یاد نمی گیرند که تلاش کنند، یاد نمی گیرند قدرت را در دستانشان حفظ کنند یاد نمی گیرند ایستادگی کنند یاد نمی گیرند خطر کنند یاد نمی گیرند به تنهایی در جامعه زندگی کنند یاد نمی گیرند حمایت کنند یاد نمی گیرند به زنان دیگر کمک کنند یاد نمی گیرند حقشان را بگیرند یاد نمی گیرند حقوقشان را حفظ کنند یاد نمی گیرند یک زن توانا باشند یاد نمی گیرند این توانایی را به دخترانشان آموزش بدهند یا نمی گیرند نماد باشند نماد آنچه آفریده شده اند نماد یک انسان کامل منبع:هفته نامه پارسی
مریم مامان نخودچی
10 مهر 91 10:00
سلام عزیزم...
شما درست تو کدوم محدوده شرق هستین من چندتا اتلیه خوب میشناسم
ما سمت شهدا هستیم ...
واسه دختر کوچولوت میخوای دیگه


سلام مریم جون من سمت رسالت هستم . بله برای دخترم می خوام . البته اینم بگم می خوام آتلیه مخصوص کودک باشه . اگه بتوننی کمکم کنی ممنون میشم

مامان صبا گلی
11 مهر 91 8:51
مادر من بدترین مادر دنیاست..... می دانید! آخر او هیچ وقت کارهایی را که مادران فداکار و مهربان انجام می دهند انجام نداده است. مثلا هیچ وقت نشده که باقیمانده غذای مرا بخورد یا لقمه دهنی مرا به دهانش بگذارد. او هیچ وقت به خاطر خراب کردن امتحاناتم برای من زار زار گریه نکرده یا مثلا برای اینکه غذایم را تمام کنم بشقاب به دست دنبال من دور خانه راه نیفتاده است. به نظرم او اصلا من را دوست نداشته باشد چون او هیچ گاه فقط برای من بستنی نمی خرد و همیشه همراه من بستنی می خورد و بستنی خوردن من را هم تماشا می کند. یا مثلا وقتی من بازی کرده ام به کناری نیستاده و برایم کف نزده او همیشه خودش همراه من در بازیها شرکت می کند. به نظرم مادرم اصلا شبیه مادران مهربان و ایثارگر داستانها نیست، مادران فدارکار قصه ها کمی چاق هستند اما او همیشه مواظب سلامتی و هیکل خودش هم هست . مثلا هیچ وقت با موهای ژولیده و لباسهای کثیف و نامرتب به تمیز کردن خانه و غذا پختن برای من نپرداخته. گاه گاهی او بسیار از من زیباتر بوده! او به جای بوی پیاز داغ همیشه بوی خوب می دهد. هیچ وقت نشده که مادر من به خاطر نبودن من به مهمانی یا گردش نرود یا بدون من اصلا به او خوش بگذرد. هیچ وقت کارهایی را که دوست دارد کنار نگذاشته تا فقط به کارهای من و زندگی من برسد. اصلا او کارهایی را که مادر بزرگها می گویند انجام نمی دهد. هیچ وقت نشده که به من نصیحت کند و ساعتها به من بگوید چه کار کنم و چه کار نکنم. او همیشه با من حرف می زند و آن کاری را که درست است انجام می دهد. او هیچ وقت خودش به تنهایی کارهای خانه را انجام نمی دهد تا من خسته نشوم بلکه همیشه از من کمک می گیرد و مرا به کار می کشد. او صبح به صبح مهربانانه اتاق را مرتب نمی کند و انجام دادن کارهای مرا به عهده نمی گیرد. او همیشه دلش را به بافتن موهای من یا درست کردن غذای مورد علاقه ام خوش نمی کند گاهی به علاقه خودش و دیگران هم توجه می کند و برای خودش کتاب می خواند. اصلا او هر کاری را که دلش می خواهد انجام می دهد شاید یادش رفته که مادر است و مادران نباید کارهای مورد علاقه شام را انجام دهند. ولی در هر حال که مادر من اینطوری است. ولی یک چیز را می دانید؟ مادر من مادریست که مرا از مادر شدن نمی ترساند. حالا خوب می دانم که می شود هم مادر باشم و هم زندگی خودم را از دست ندهم . مادر بشوم و هویت انسانی خودم را به کناری نگذارم. می دانم که لزومی ندارد برای مادر بودن دچار خود فراموشی شوم و ادامه زندگی خودم را در زندگی فرزندانم جستجو کنم. حالا می دانم که هم می شود خودم باشم و هم یک مادر حتی یک مادر خوب! و شاید بتوان گفت: بهترین مادر دنیا....!
راضیه مامان محیا جون
11 مهر 91 13:01
سلام عزیزم 17 ماهگیت مبارک باشه عزیزم خدا را شکر که بهتری گلم


مرسی مرضیه جون محیا جونمو ببوس
مامان رها
11 مهر 91 16:55
سلام عزیزم.. متاسفانه عکسها باز نشد تا ثنا جونم رو ببینم... با اجازه من هم شما لینک میکنم تا بعدا دخمل خوشگلم رو ببینم


ممنون که وبلاگم اومدی خاله جون رها عسلی رو ببوس