زندگی من ثنازندگی من ثنا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره

ثنا دلبند مامان و بابا ......

هورررررررااااااا ما اومدیممممممم

سلام عزیزم ، سلام عشقم، سلام عمرم، ســــــــــــــلام  زندگـــــــــــــــــــــــــــیم   بلاخره بعد از تقریبا ٢٠ روز اومدیییییییم   آخیـــــــــــــــــــــــش بلاخره این اسباب کشی خیلی خیلی خسته کننده تموم  شد و ما خداروشکر جاگیر شدیم و به همراه گل دخملی از خونه جدید راضی  هستیم و هنوز چند روز نگذشته عشق مامان برای خودش کلی دوست پیدا کرده ........   این عکس از شیطنتای اون روزای ثنا     بگذریم   عزیز مادر حسابی بابت قضیه تولدت شرمنده روی گلتم دخترکم متاسفانه من و  بابا محمد هر چقدر ک تلاش کردیم نتونستیم تا روز تولدت کارا رو تموم کنیم  دوست دا...
21 خرداد 1392

تولد دو سالگی

توووولدت مباااااااا عمرم امشب همون نیمه شبه که حدا درهای رحمتشو ب روی من و بابا محمد باز کرد و ی فرشته پاک نصیبمون کرد امشب همون نیمه شبه که دست های کوچکتو گرفتمو بهشون بوسه زدم الهی شکررررت سالروز زمینی شدنت مبارک عشققققممم امروز برات تولد مختصری گرفتیم ... تا لحظه آخر ک می خوابیدی میگفتی مامان تبلد (تولد) دوباره قربونت برم حسابی بهت خوش گذشت از بس شیطونی کردی... از مامان مهدیس و ملیسا گلم بسیار ممنون بابت هدیه زیباش بزودی با عکسای تولد جوجوی مامان میایم دوستای گلم ببخشین ک نمیتونم بیام وب خشگلای خاله هنوزم با مبایل آپم. بابت نظراتون واقعا ممنون انشالله تا ی هفته دیگه میایم
11 خرداد 1392

لیله الرغائب

سلام عزیزترینم دختر قشنگم امشب شب خیلی زیبایه .......شبیه که خدا درهای رحمتشو باز گذاشته تا هر مومنی هر آرزویی داشت به خدا بگه و اون مهربون برآورده کنه.... دخترکم منم مثل هر مومن دیگه ای امشب آرزوها دارم ولی از همه مهمترش اینه که تو نوگل من سالم و سلامت باشی .... الهی آمین   خداوندا درهای رحمت تو همواره به روی خواهندگان باز است و دست عطایت گشاده بندگان تو هر زمان که صدایت کنند، پاسخ می‌دهی و اگر خالصانه آرزو کنند، ‌می‌بخشى امشب اما شب دیگری است؛ شب آرزوهاست دعای خیر همه را براورده بفرما ...
26 ارديبهشت 1392

اسباب کشی همراه شیطونک مامان

سلام دختر نازم ...ثنا جونم دخترکم هوای این روزا واقعا عالیه ولی حیف ک من  و تو نمی تونیم درست از این روزا استفاده کنیم و سخت مشغول جمع و جور کردن وسایل خونه هستیم تا انشالله بتونیم تا چند روز آینده منتقل بشیم خونه جدید ... دوست دارم بعداز ظهرا با  اون هوای عصرونه عالیش ببرمت پارک یا گردش ولی فعلا ک درست و حسابی فرصت نشده غیر از تعطیلات آخر هفته ک دیگه خودم کارو بی خیال میشم و یه استراحتی به خودمون میدم.....   اما به نظرم با اینکه برای من سخته و خستگی داره برای تو حسابی نشاط آوره و سرحالت کرده ....واقعا بچگی هم عالمی داره ها ....من خسته و کلافه از به هم ریختگی خونه و تو خوشحال توی شلوغی خونه از این ور به اون ور ...
22 ارديبهشت 1392

وصف ماه بیست و سه ثنا عسلی

  سلام به شاپرک بهاریم عزیز دلم اول معذرت بابت اینکه نمی تونم زود ب زود وبتو آپ کنم آخه مشغول اسباب کشی هستیم و سرمون شلوغه و تمام سعیمون اینه که بتونیم تا تاریخ تولد همه چیزو جمع و جور کنیم ولی تا حالا ک موفق نبودیم و کارها حسابی به هم گره خرده ...اینم از شانس بد منه دیگه دخترکم وصف ماه بیست و سوم زندگیت یه خرده سخته .... آخه ماشالله برای خودت خانومی شدی و حسابی شیطون بلا ...... توی این ماه 2 تا کار خوب و کلمات قشنگی یاد گرفتی ک برات میگم اول اینکه دختر گل مامان چند وقتی هست ک عاشق برنامه رنگین کمان شده و وقتی شروع میشه از جلوی تی وی بلند نمیشه و این نشونه اینه که ثنای مامان داره یواش یواش یه کارایی رو مست...
14 ارديبهشت 1392

روز مادر مبـــــارک

فردا روز مادر این روز و  به همه مادرا تبریک میگم از جمله خودم  فردا روز ما خانوماست تبـــــــــــــــــریک خدایا شکرت ...... هزاران بار شکرت....... ک منو لایق دونستی ک منم مادر باشم ....به خودم می بالم ک مادرم و سعیمو میکنم ک بتونم یه مادر خوب نمیگم عالی برای بچم باشم ک توی این روزا با گوشای خودم می شنوم ک برگ گلم با اون دهان کوچولوش صدام میزنه ......مامـــــــــــان خدایــــــــــــــــــا صد هزاربار شکرت از همسر خوبم محمد عزیزم ممنونم ک کنار اون تونستم کامل بشم و شدم یک مادر ........مادر ثنــــا فقط امیدوارم بتونم یه روزی  رو ببینم ک دخترکم، همه زندگیم بهم بگه مادرم روزت م...
10 ارديبهشت 1392

23 ماهگی (زندگی با تو قشنگ میشه)

سلام به عمر مامان فرشته من اینم ماه 23 از زندگیت ........خداروشکر به خوبی گذشت ....مبارکت باشه نفس طلا چقدر زود میگذره شاپرکم ....انشالله همیشه سلامت ببینمت عشق کوچولوی من 23 ماهگیت مبــــــــــــــارک   دوستت دارم زندگی من گل من اگه یه روزی بگن بی تو میتونم زنده بمونم دنیارم بدن میگم نمی تونم ...
10 ارديبهشت 1392

جمعه 30 فروردین

سلام ب خوشگل بلای مامان   عزیزکم جمعه برات یه روز خیلی خوب و پر جنب جوش بود برای اینکه از صبح زود بردیمت پارک و اونجا مشغول بازی شدی و با نی نی های جدید آشنا میشدی جالب اینجا بود ک با ی نی نی به اسم ثنا هم اسم خودت دوست شده بودی و همش باهاش بازی میکردی  رفته بودی و میگفتی منم می خوام فوتبال دستی بازی کنم (مــــــــــــــــــانه مَنـــــــــــه) ش اینجا ببین چقدر قشنگ ژس گرفتی و محو بازی والیبال دو تا خانومه بودی مامانی ازت ی عکس هنری گرفتم ....دنبال بازی مورد علاقتی تووووووووووپم و بلاخره بدستش آوردم یه موضوع جالب تر اینکه اصلا توی پارک ...
4 ارديبهشت 1392

شرح حال نفس مامان

سلام ب جیگر طلای مامان عزیزکم توی این پست می خوام از ماهی ک پشت سر گذاشتی بگم هر چند چون مسافرت بودیم نتونستم بهت بیست و دو ماهگیتو اینجا تبریک بگم اما حضوری هم من و هم بابایی بوسیدیمت و بهت بیت و دومین ماه زندگیتو تبریک گفتیم نازنینم چند روزی هست ک از شیر گرفتمت و خداروشکر روزای خیلی سختشو پشت سر گذاشتیم و تو هم حالا دیگه عادت کردی و کمتر بهونه گیر میکنی فرشته من توی ماهی ک گذشت تونستی چشممو روشن کنی و مامان و بابا رو درست بگی و این خیلی برام شیرین  بود  ولی همچنان به بابا خیــــــــــــــــلی وابسته هستی حتی با عرض کمی حسودی بیشتر از من ... تـــــــــــازه عزیز دلم تو که بابا رو فقط سه چهار ساعت آخر ش...
28 فروردين 1392

تلخ ترین خاطره

سلام عزیزدل مامان امشب خوابیدی اما پر بغض ........عزیزکم مامانو ببخش اما چاره ای نیست دلم آشوبه ........چقدر سخته ......خیــــــــلی...بیشتر از اونچه ک فکرشو میکردم منی ک وقتی بهت شیر میدادم نفسمو با نفست تنظیم میکردم .......با هر بار تپش قلبت هزار بار قربون صدقت میرفتم...... از امروز ساعت ٣ بعداز ظهر از شیر گرفتمت با هزار ترس و استرس...... چون خونه مامان بزرگ بودیم متوجه نبودی و سرت شلوغ بود ....دو سه باری اومدی و سفت و سخت سراغشو گرفتی ولی بازم من و بابایی و دایی حواستو یه جور پرت کردیم و هر بار من تو دلم گریه کردم ......دلم آتیش گرفت .......اما صبر کردم.......می دونم ک از فردا سخت تر هم میشه و دل من بیشترم میسوزه اما.....
24 فروردين 1392