زندگی من ثنازندگی من ثنا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره

ثنا دلبند مامان و بابا ......

یلدا مبارک

  سلام به عمرم امروز آخرین روز پاییز و باید با پاییز رنگی رنگی خداحافظی کنیم. دختر قشنگم ......شیرین عسلم ....قند و نباتم ...... دومین یلدای عمرتو بهت تبریک میگم مامانی انشالله همه روزات یلدایی باشه عشقم...و عمرتم به درازی شب یلدا به دوستای گلمم بلدا رو تبریک میگم و ارزو میکنم بهترین شب زندگیشون باشه یلدا مبارک ...
30 آذر 1391

جمعه 24 آذر

سلام به نفسم  جمعه صبح بعد از اینکه از خواب بلند شدیم زود صبحانه مون رو خوردیم و برای رفتن به خرید آماده شدیم و همراه ثنا جون رفتیم ......... هوا حسابی ابری بود و هر ان امکان داشت که بارون یا برف بیاد برای همین بابایی اصرار داشت که زود بریم تا زودم برگردیم ......... اما چیزی که دلخواهم بود پیدا نشد و مجبور شدیم برگردیم و من حسابی پکر شدم.... برگشتنی هم برف اومد و ما تندی اومدیم خونه.....فقط برای اینکه خرید بهم بچسبه برای ثنا بانو یه خرید کوچولو کردم...... براش کارتهای بَن بٍن بُن خریدم. قبل از رقتن.خونه مامان بزرگ مامان قربون قدت آماده ایستاده بودی تا بابایی ماشینو بیاره تا رسیدیم خونه کارتاتو می خو...
27 آذر 1391

این روزهای ثنا جونم + لغت نامه 4

سلام به قشنگترینم دختر نازم هر چقدر از شیرین زبونیهات بگم کم گفتم ...... این روزا واقعا احساس می کنیم که بزرگ شدی و حسابی شیطون. الهی فدات بشم کافیه ما یه کلمه ای رو چندبار تکرار کنیم شما طوطی وار میگی البته یکم دست و پا شکسته.......اما نمی دونی با همین کارات من و بابایی رو به عرش میبری نازنینم عاشق توپ بازی هستی توی خونه ١٠ تا توپ داری ولی تو خیابونم اگه توپ ببینی دیگه ول نمیکنی و اون توپو می خوای انقدر قشنگ نانای میکنی که می خوایم بخوریمت تا صدای مداحی هم میشنوی شروع میکنی با دو دست سینه زدن میگیم ثنا گوشواره هات کو؟ فورا  دستتو میزاری روی گوشات و نشون میدی عزیزم . الهی من دورت بگردم عروسک میگم ثنا جونم چشمک بزن &nbs...
25 آذر 1391

ماجرای دیشب

سلام به عزیزترینم دیشب ساعت 11 بود که بعد گذروندن یه روز پر جنب و جوش و نخوابیدن حتی 5 دقیقه بلاخره تسلیم شدی و خوابت برد  . دو سه روزه که مامان بزرگ اینا رفتن تو همش بهونه اونا رو میگیری عزیزم ....بمیرم برات دخترکم که انقدر با محبتی شما..... خلاصه منم با ذوق فراوان سری به وبلاگ و دوستانت زدم هر چند هنوز نتم کاملا درست نشده و گاهی اوقات بازی در میاره ....... حدود ساعت 12.5 منم اومدم پیشت تا بخوابم یه دفعه دیدم جیغت رفت هوا همین طور گریه میکردی ........هر چی هی میگفتم ثنا جونم چی شده؟؟؟؟... دختر نازم کجات درد میکنه جواب نمیدادی و فقط گریه میکردی و اصلا هم شیر نمی خوردی .......گاهی هم بین گریه هات میگفتی داااااغ و من میترسیدم .....
22 آذر 1391

واکسن 18 ماهگی

سلام به عشق مامان با یکمی تأخیر می خوام ماجرای واکسنتو تعریف کنم . مامانی ببخش آخه مهمون داریم و من اصلا وقت نمیکنم به وبلاگت سر بزنم . از دوستای گلمم که این چند روز ثنا کوچولوی منو فراموش نکردن ممنونم. شنبه صبح خیلی زود با استرس زیاد بیدار شدم چون هم قرار بود مامان بزرگ و بابابزرگ و عمو از شهرستان بیان خونمون و هم بریم واکسنتو بزنیم . ساعت 8 مهمونا رسیدن و من تندی بهشون صبحانه دادم و با بابایی رفتیم مرکز بهداشت تا واکسنتو بزنیم من انقدر استرس داشتم دستام یخ زده بود . خلاصه بردیمت تو و دیدیم خیلی خلوته اول تعجب کردیم ولی بعد از اینکه پرسیدیم فهمیدیم که واکسن 18 ماهگی روزهای فرد زده میشه ......از پذیرش شماره تلفن گرفتم تا فرداش اول ...
19 آذر 1391

18 ماهگی

سلام سلام نازدونه سلام سلام دردونه ماه گذشت ووووووووووووووووووووو  عشققققققققققققمممممممم 18 ماهه شد......... عزیزکم یک سال و نیمه شد ........خدایا شکرت دختر نازم یک سال ونیم گذشت و من هر روز عاشق تر از قبل ....... دوستت دارم تا بی نهایت گل همیشه بهارم. چند روز دیگه می خوایم ببریمت آتلیه تا ازت چند تا عکس خوشجل بندازیم .........روز شنبه هم که قرار هست واکسنت زده بشه و من خیییلی استرس دارم چون سرما هم خوردی و یکمی ضعیف شدی به زور می خوام تقویتت کنم اما اصلا همکاری نمیکنی و بی اشتهایی امروز با هزار زحمت بهت چند قاشق یرنج ...
10 آذر 1391

عکس 1

دختر مامانی تازه از حموم اومده بود و لم داده بود خودت بگوو بنده با شما چه کنم دیگه نری سراغ کابینت ثنا جونم با توپاش ، به زبون خودش (دوپ) مامانی چشماشو در آوردی این عروسکتو خیلی دوست داری ولی نمی دونم چرا دستشو کندی   دالی بازی رو دوست داری فدای دوندونات بشم من قشنگم ...
9 آذر 1391

روزهای محرم ثنا

شب تاسوعا شب شام غریبان دختر کوچولوی من چند جا شمع روشن کرد ثنای مامان پارسال محرم که بیرون میبردیمت چون کوچولو بودی (٦ ماهه) از صدای زیاد میترسیدی و گریت  میگرفت اما امسال خیلی خانوم بودی و اصلا گریه نکردی و پا به پای منو بابایی عزاداری کردی. فدای تو من بشم دخترکم انشالله حضرت علی اصغر نگهدارت باشه قد دنیا دوســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت دارم ...
6 آذر 1391

اتفاق جدید

یه اتفاق قشنگ چند روزی بود که با ثنا تمرین میکردم که سینه زدنو یاد بگیره هر دفعه که بهش میگفتم تکرار میکرد ولی 2 دقیقه بعد که بهش میگفتم ثنا سینه بزن یادش میرفت . امروز داشتم با لب تاپ کار میکردم ثنا هم داشت برای خودش بازی میکرد من همزمان هم کار میکردم و هم مداحی گوش میکردم . بعد پا شدم رفتم برای خودم یه چای بریزم حواسمم کامل به ثنا بود چون کافیه یه دقیقه از کنار لب تاپ بلند بشی دیگه سالم نمیبینیش .........اما چی دیدم ........دیدم دخترکم نشسته و داره سینه میزنه....انقدر خوشحال شدم که تندی رفتم دوربینو آوردم ازش عکس انداختم تا یادگاری بمونه این حرکت زیباش. الهی من قربونت با این سینه زدنت ...
2 آذر 1391

شعر

سلام خوشگل طلای مامان. خامه عسلی مامان ثنا جونم ٢ تا شعر بلده بخونه  ..... ........بله دخملم باهوشه دیگه ... شعر توپ سفیدم مامان می خونه : توپ سفیدم قشنگی و نازی .........حالا من می خوام برم به بازی ثنا جونم بخون مامانی:           توبَ توبَ            ( و تمام )‌  ...... خوب چیه مگه ؟دخملم تا همینجاشو بلهده( آفرین باهوش مامان) شعر فرشته ها مامان می خونه: فرشته ها دست میزنن: دست دست دست....فرشته ها پا میکوبن : پا پا پا پا فرشته ها می خندن : ها ها ها ها ثنا جونم می خونه : ...
25 آبان 1391