زندگی من ثنازندگی من ثنا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره

ثنا دلبند مامان و بابا ......

مسافرت ثنا (مشهد)

سلام سلااااااام به خوشگل مامان  پنجشنبه هفته پیش (٢٧/٧/٩١) سه تایی رفتیم مشهد . وااای که چه صفایی داشت . عزیزکم اولین سفر زیارتی رو رفت . چون من و بابایی واسه سلامتی خوشگل خانوم نذر داشتیم اینه که تا فرصت جور شد رفتیم. خیلی بهمون خوش گذشت یکی از بهترین سفرهامون بود . ولی یه خورده ثنا جونم اذیت میکرد به شلوغی عادت نداشت. اولین شب که رسیدیم  بعد از تحویل بار به هتل و یه خورده استراحت رفتیم به حرم امام رضا چون هوا خیلی سرد بود اول رفتیم برای ثنا خانوم یه کلاه خریدیم تا مریض نشه شکرخدا براش لباس گرم برداشته بودم و حسابی پوشونده بودمش. داخل حرم خیلی شلوغ بود برای همین ثناجونمو دادم به بابا محمد و خودم رفتم زیارت ت...
3 آبان 1391

جمع آوری عکس

دیوانه نیستم ! فقط ، فقط طوری " خاص " که دیگران نمی توانند ، تو را "دوســـــــــــــت  " دارم فرشته من.      ثنا جونم دختر نازم سلااااام عشقم چند تا عکس تو گوشی مامان بزرگ و بابایی و دایی از تو نازگلم دیدم رو هوا قاپیدمش     اینا همه عکسای چند ماه قبله نفسم من فدای تک تکشون هزار تا بوووس برای دخترکم   ...
25 مهر 1391

اولین آرایشگاه

اولین کوتاهی موهات مبارک جیگگگگگر مامان شنبه(23/7/91) بعد از ظهر به اتفاق مامان بزرگ شمارو بردیم آرایشگاه تا موهات از نامرتبی در بیاد. روی صندلی که نشوندمت خندیدی خانوم آرایشگر گفت به به چه دختر خوبی گریه نمیکنه تو دلم گفتم خدا کنه خودمم خوشحال شدم که گریه نکردی اما به محض اینکه خواست برات پیش بند ببنده جیغت رفت هوا . دیگه گریت شروع شد .......چه گریه ای انقدر شدید گریه میکردی من ترسیده بودم ولی به هزار زحمت نگهت داشتیم و تا تموم شد. ثنا جونم بعد آرایشگاه     ...
23 مهر 1391

گردش و تفریح

سلام ساق طلایی مامان پنجشنبه بعد از ظهر من و شما و بابایی رفتیم خونه مامان بزرگ .......کلی بهت خوش گذشت چون پیش دایی علیرضا و دایی حمیدرضا بودی آخه خیلی بهشون علاقه داری گلم......اونا هم عاااااااااااشقتن. هر جا مامان بزرگ میرفت شما هم همونجا بودی چند باری هم نزدیک بود کارای خطرناک بکنی همش میرفتی سمت گاز و میخواستی به شعله هاش دست بزنی وقتی هم که بغلت میکردم و نمیزاشتم بری با من دعوا میکردی جمعه به اتفاق همگی تشریف بردی پارک جایی که خیلی دوست داری فدات بشم......حسابی بازی کردی با چند تا نی هم دوست شده بودی و هر جا میرفتن دنبالشون میرفتی  خلاصه همش در گردش دور تا دور پارک  قدم رو میرفتی.....بعد دوسه ساعت من و بابای...
23 مهر 1391

مروارید چهارم

سلام گلبرگ مامان اینم دندون چهارم     ماشالله مامانی همینطور ادامه بده نازگلم دندون چهارم (بالا سمت چپ ) ثنا بانو : ٩ مهر ٩١ رویت شد. با فاصله ١٦ روز از دندون سوم. الهی مامان فدات بشه عروسکم واسه این دندونت خیلی بی قراری کردی و مریض شدی گاهی اوقات از دستم در میرفت و دعوات میکردم منو ببخش گلم آخه دیگه خیلی خسته میشدم و نمیدونستم که چی میگی ( ) واقعا شبیه این میشدم ! من علتشو نمیدونستم فکر میکردم مریضی دکترم بردمت ولی همه چیز نرمال بود تا اینکه بعد یه هفته دندونتو دیدم الهی بگردم عزیزکم که انقدر درد کشیدی.  مهربونم انشالله دندونای بعدیت خیلی راحت در بیان .  ...
15 مهر 1391

ورودت به 17 ماهگی مبارکککککککککک نور چشمم

امروز وارد ماهگی شدی عروسکم مبارک باشه دخترکم ....انشالله ٢٧٠ سالگیت  گل مامان نازدونه من نفسم عشقم عمرم..... عاشقتممممممممممممممممممممم هزار تا   ناز مامان دیروز برای قد و وزن ١٧ ماهگیت بردمت دکتر. شکر خدا همه چیز خوب بود . ٨/٧/٩١ قد:٧٨        وزن:١٠٠/١٠         دور سر:٥/٤٤ و ماجرای مطب: دیروز وقتی رسیدیم مطب آقای دکتر وقتی نی نی کوچولوهای مثل خودتو دیدی خوشحال شدی و یه لبخند به پهتای صورتت بهشون زدی  بردمت روی یه صندلی نشوندمت آخه یادم رفته بود کفشاتو بپوشونم حالا هی از روی صندلی می خواستی بیای پایین...
9 مهر 1391

یه دختر دارم شااااااااااااه نداره

یه دخنر دارم شاااااااااااااااه نداره........                  صورتی داره ماااااااااااااااااااه نداره............ از خوشگلی همتاااااااااااااا نداره............               به کس کسونش نمیدم...................... به همه کسونش نمیدم....................                به راه دورش نمیدم.......................... پسرک کورش نمیدم..............          &nb...
6 مهر 1391

ثنا خانوم و کیف قورباغه ایش

ثنا جون مامان دیروز با دختر همسایمون رفتیم بیرون از جلوی یه مغازه سیسمونی فروشی رد میشدیم هنوزم که هنوزه وقتی وسایل نوزادی میبینم دلم ضعف میره یادمه اون موقع ها که تو خوشگلم مهمون دلم بودی با چه ذوق و شوفی میرفتم برات خرید حتی برای یه بلیز یا یه جوراب توی مغازه یه کوله دیدی و خوشت اومد هی به من با اون دستای کوچیکت نشونش میدادی . برش داشتم تا ببینمش از دستم یهو گرفتی و محکم بغلش کردی منم برات خریدمش ....دیگه خوشحالیت حد نداشت همش نگاهش میکردی و دوباره محکم بغلش میکردی اینم عکسات که کیفتو تا موقع خواب از کولت پایین نیاوردی   اینجا بزور ازت  عروسک کولیتو گرفتم تا عکس بندازم مامانی   بهت میگم ثنا جونم...
5 مهر 1391

پاییز

سلام شیرین عسل مامان   فصل پاییز شروع شد و من همیشه لحظه شماری میکنم برای این فصل زیبا. منم مثل دختر قشنگم دختر بهارم ولی عاشق فصل پاییزم فرشته من امروز که با هم رفته بودیم بیرون تا خرید کنیم بچه های کوچولو رو می دیدی که از مدرسه میان بیرون و تو چقدر ذوق میکردی میدیدشون و با همشون بای بای میکردی. نفسم نهایت آرزوی مامان اینه که تورو توی لباس مدرسه و کیف به دست ببینه ...........بی صبرانه منتظر اون روزم عشقم ...دوست دارم اون روزا تو درس خون ترین شاگرد کلاس بشی........ انشالله دیشب تی وی داشت بچه های کلاس اولی رو نشون میداد دیدم بابا محمد با لبخند داره نگاهشون میکنه .........فهمیدم به چی فکر میکنه بهش گفتم انشالله یه روز بر...
2 مهر 1391